آخرین بلوط دارد می‌افتد
از: محمد فتاحی
حافظ جنگلهای زاگرس
اذرماه 1404
آخرین بلوط دارد می افتد ،تو  صدایش را می‌شنوی؟(شکل بالا )
من زاده‌ی زاگرس‌ام.
از همان جایی که صبح‌ها بوی نانِ قزوان( پسته وحشی ) و برگِ تازه‌ی بلوط با هم در هوا می‌پیچید
و مادربزرگم زیر درختِ «داربُرو» برایم لالای کردی ، لری ، قشقایی ..می‌خواند.
آن روزها هر درختی اسم داشت، هر چشمه‌ای عاشقی می‌کرد،
هر بادی نام نیاکانم را زمزمه می‌کرد.
ما با جنگل نفس می‌کشیدیم، با بلوط زنده بودیم.
حالا همان جنگل دارد ،بی‌صدا می‌میرد.
درختان جوان را نمی‌بینی؟ فقط تنه‌های خسته و کهنسال مانده‌اند.
پرنده‌ها رفته‌اند، چشمه‌ها خشکیده‌اند،
سیل می‌آید و خانه‌هایمان را می‌برد،
چون دیگر ریشه‌ای نیست که آب را در خاک نگه دارد.
ما با دست خودمان کردیم:
جنگل را کندیم، چوب را قاچاق کردیم،
ذغال گرفتیم، زمین کشاورزی  و باغ اضافه کردیم،
دام را زیاد کردیم، چاه را عمیق‌تر زدیم،و وقتی آب تمام شد، دعای باران خواندیم.
حالا ایران در رتبهٔ اول فرونشست زمین جهان است.
دریاچه ارومیه مرد، هامون مرد، بختگان مرد،
و زاگرس، این قلب سبز ایران، دارد سکته می‌کند.
شکل شماره 2 نمایشی از گراف انسان سکته کرده و مرده 
اما هنوز نفس می‌کشد.
هنوز یک دانه بلوط در خاک منتظر است.
هنوز یک جوان در روستا هست که دلش برای سایه‌ی پدربزرگش تنگ شده.
هنوز ما هستیم.
این آخرین بلوط است که دارد ،از شاخه می‌افتد.
اگر امروز صدایش را بشنویم،
اگر همین امروز یک نهال بکاریم،
اگر همین امروز جلوی یک کوره‌ی ذغال را بگیریم،
اگر همین امروز یک مسئول را وادار به پاسخگویی کنیم،
زاگرس دوباره سبز می‌شود.
من یک نفرم، تو یک نفر،
اما میلیون‌ها نفر هستیم که هنوز قلب‌مان برای خاکِ مادری می‌تپد.
بلند شو.
قبل از اینکه آخرین بلوط به زمین بخورد،
دستت را بگیرم، دستت را بگیرم،
و دوباره جنگل بکاریم.
آخرین بلوط دارد می‌افتد…
تو می‌شنوی؟
یا می‌خواهی صدای افتادنش را هم نشنیده بگیری؟
من شنیدم.
تو چی؟
#آخرین_بلوط
#زاگرس_جان_دارد
#نهال_بکاریم
#ایران_را_سبز_کنیم