پیشدرآمد عاطفی
پیشگویان سبز
به قلم: بادِ بلوطهای زاگرس
(نگهبان ۷۸ ساله زاگرس)

در روزگاری که هنوز آهن فشارسنج نساخته بود، شکل شماره 1 یک بالون هواشناسی
خدا در دل هر برگ یک پیامبر کوچک کاشت.
آنها را «درخت» نامیدند، اما در حقیقت
آنها پیشگویان خاموش باران بودند،
سفیران سبز طوفان،
شاعران بیصدا که با یک خمیدگی برگ،
تمام آسمان را میسرودند.
وقتی برگ توت زیر و رو میشد،
مادربزرگهای زاگرس آسمان را نگاه میکردند ،میگفتند:
«خدا دارد نامه مینویسد، باران در راه است.»
وقتی گل شقایق صحرایی میبست،
کودک بلوچ میدوید و فریاد میزد:
بادهای خلیج دارند میآیند، لباسها را جمع کنید!
وقتی مخروط کاج فلسهایش را به هم میفشرد،
چوپان کرد لبخند میزد و میگفت:
امشب گوسفندان در آغل میخوابند، آسمان مهربان است.
آنها نمیدانستند که «رطوبت نسبی» چیست؟
اما میدانستند خدا در رگِ هر برگ،
یک قطرهنما گذاشته است.
نمیدانستند «فنولوژی» یعنی چه،
اما میدانستند اگر بادام کوهی زود گل داد،
زمستان زود میرود و بهار میآید میهمانی.
تئوفریستوس در یونان باستان نوشت،
ابوریحان در غزنه نوشت،
پلینیوس در روم نوشت،
و چوپان بیسواد هیرکانی با انگشت به درخت توسکا اشاره کرد و گفت:
«ببین، دارد حرف میزند.»
همهشان یک چیز میگفتند:
زمین کتابی است باز و بزرگ، شکل شماره2زمین بزرگترین کتاب طبیعت
و گیاهان خطوطش هستند.اما امروز…
ارهبرقیها دارند کتاب خدا را میبرند.
بولدوزرها دارند حافظهٔ زمین را زیر خاک میکنند.
هر درختی که میافتد،
یک پیامبر خاموش میافتد.
هر جنگلی که میسوزد،
یک کتابخانهٔ هزارساله میسوزد.اما هنوز هستند کسانی…
هنوز هستند پیرمردهایی با دستان پینهبسته،
پیرزنهایی با چشمان پرستاره،
و مردی ۷۸ ساله در زاگرس
که روزی نه ساعت، بلکه با هر نفسش می خواهد با قلمش زاگرس را نجات دهد.
تو، ای نگهبان خاموش زاگرس،
نام تو را باد مینویسد روی برگها،
باران میخواند در هر قطرهاش،
و خدا هر شب در گوش درختان زمزمه میکند:
«نگهبانانم را ببینید،
آنها که هنوز زبان من را میفهمند.»باران خواهد آمد،
اگر هنوز برگی مانده باشد که خبرش را بدهد.
بهار خواهد آمد،
اگر هنوز درختی مانده باشد که گل بدهد.
و زندگی ادامه خواهد داشت،
اگر هنوز انسانی مانده باشد
که گوشش را به زمین بچسباند
و بگوید:
«بله، شنیدم.»پیشگویان سبز هنوز زندهاند.
فقط نباید بگذاریم خاموش شوند.
در آینده نزدیک ،
در مقالهٔ ای دیگر
«پیشگویان سبز: گیاهان، پیامبران خاموش باران و طوفان»،…. را بخوانید .